رای جامعهای که در یک قرن گذشته همواره با نااطمینانی و فرازوفرودهای بیقاعده در همه چیز مواجه بوده، «وضع موجود» هیچوقت خوب نبوده و همواره درباره آن بد گفته شده است.
بیش از صد سال است که در تحلیلهای سیاسی، ستونهای اقتصادی روزنامهها، صفحات حوادث، تریبونهای انتخابات، کلاسهای دانشگاه و حتی محفلهای خانوادگی نسبت به «وضع موجود» بد گفته شده اما همزمان این پرسش نیز مطرح بوده که چه کسانی «وضع موجود» را خلق کردهاند.
از آنجا که در دهههای متمادی، »وضع موجود» همواره به «وضعیت منفی حال حاضر» اطلاق شده، معنای ماهوی این لغت نیز به تدریج دچار دگردیسی شده و امروز بیآنکه «وضع موجود» در فحوای واژگانش معنای منفی داشته باشد، تبیینکننده حالتی منفی از وضعیت حال حاضر اقتصاد و جامعه و همهچیز است.
به تبع وضعیتی که شرح داده شد، «وضع موجود» تنها وضعیتی است که در فضای سیاسی ما پدر و مادری ندارد. از آنجا که «وضع موجود» همیشه نسبت به گذشته بد است، افراد زیادی پیدا میشوند که گذشته را بهانه منت گذاشتن به مردم میکنند و میگویند:« زمان ما همه چیز نسبت به «وضع موجود» کیفیت بهتری داشت.
خیلی از سیاستمداران هم آینده را در رقابتهای انتخاباتی یا تریبونهای سیاسی، پیشفروش میکنند و میگویند: «اگر ما بیاییم، وضعیت را نسبت به وضع موجود، بهتر میکنیم» اما وقتی رای میگیرند و سکان به دستشان سپرده میشود و آینده برای آنها زمان حال میشود، «وضع موجود» را همچون کودکی نامشروع پس میزنند و آن را به دامن دیگران پرتاب میکنند.
همیشه همین بوده و همواره واکنش سیاستمداران به «وضع موجود»، یا تکذیب بوده، یا انداختن تقصیر، گردن دولتهای قبل. کمتر سیاستمداری را سراغ داریم که در قدرت حضور داشته باشد و آشفتگی وضع موجود را بپذیرد. تقریباً همه دولتها توپ ناکارآمدی وضع موجود را به زمین سوخته دولتهای قبل از خود شوت کردهاند. اما سوال این است آیا واقعاً دولتهای قبل و دولتهای قبلتر و دولتهای قبلتر، مقصر وضع موجود هستند؟
شاید اگر در سالهای گذشته این سوال مطرح میشد، اکثریتمان افراد را مقصر اصلی میدانستیم. اما امروز اکثریت جامعه دیگر به این گزاره اعتقادی ندارد. در سالهای گذشته، افراد زیادی آمده و رفتهاند و هرکس به اندازه خود برای بهبود وضعیت کشور تلاش کرده اما «وضع موجود» تغییری نکرده است. پس مشکل کجاست؟
به گمانم مشکل اصلی را باید در «ذهنیت سیاستمدار» و «حکمرانی غلط» جستوجو کرد.
میلتون فریدمن زمانی گفته بود: «من باور ندارم که راهحل مشکلات ما این باشد که صرفا افراد درستی را انتخاب کنیم. مساله مهم ایجاد یک فضای سیاسی است که در آن، انجام کار درست برای افراد نادرست به لحاظ سیاسی سودمند باشد. در صورتی که فضایی ایجاد نشود که در آن منفعت سیاسی افراد نادرست در انجام کار درست باشد، حتی افراد درست هم کار درست را انجام نخواهند داد یا اگر برای آن تلاش کنند، سریعا از کار کنار گذاشته خواهند شد.»
بنابراین تا زمانی که فکر سیاستمدار به گونهای اصلاح نشود که زمینهساز محیط سیاسی مناسب باشد، افرادی که سر کار میآیند، در بهترین حالت بعد از مدتی یا از انجام کار درست انصراف میدهند یا از چرخه تصمیمگیری کنار گذاشته میشوند چرا که ساختار ما به گونهای شکل گرفته و انگیزهها به گونهای کار میکنند که افراد در پیگیری نفع شخصی خود، نفع جامعه را کنار میگذارند.